ماه رمضون با تمام ماههای دیگه فرق داره ،نمی دونم یک چیزی شاید یک جاذبه ای توش نهفتس که با تموم شدن این ماه آدم احساس دلتنگی میکنه ودلش واسه افطاری واسه پاشدن تو سحر تنگ میشه اما قشنگتر از همه ی شبهای ماه رمضون شبهای قدر که بدون اغراق میگم واسه من دوست داشتنی ترین شبهای ساله ، شبی که بعد از یک سال دوری از خدا،قهر کردن با خدا باب آشتی کردن باز میشه ، شاید خیلی از ماها یا حداقل من تمام سال رو به انتظار چنین روزی میشنم تا حرفهای نگفتنی یک سال،تا بغض های خورده شده در یک سال ، تا حاجتهای نگرفته ی یک عمر رو بزنم- بگریم - بگیرم ، گاهی اوقات نه بیشتر اوقات ما قدر خدا رو نمی دونیم خدایی که با یک بار کوله بار گناه باز ما رو توی محضرش، تو گنگره ی کبریایش راه میده ، ولی ما آدمها وقتی به یکی خوبی کنیم وبعد ازش بدی ببینیم حتی دیگه اجازه ی تو چشم ما نگاه کردن رو به طرف نمی دیدیم چه برسه به سلام، اما این خدا زمینی نیست آسمونیه ، یک آسمون بزرگ که توش پر عشق وبخشندگیه ، وبا تمام بدیت میگه بنده ی من نا امید نباش، قشنگترین لحظات شبهای قدر اون موقعه ای که می بینی آدمهایی که تو خیابون با قضاوت عجولانت اونها رو متهم به بی دینی ونامسلمونی میکنی در کنار توی ادعای مذهبی در مجلس حضور پیدا میکنه وقشنگتر از تو خدا رو صدا می زنن وناله می کنن
اگه این شب بیشتر از همه ی شبها بیشتر از نیمه ی شعبان بیشتر از اعتکاف لاقل تو دل من جا باز کرده به خاطر حضور یک نفره ،یک آدمی به وسعت درا یک آدمی به وسعت تمام مردان عدالت خواهی که نتونستن عدالت خواه باشن ،گاهی با شنیدن اسم قشنگش خنده بر لبهام حک میشه، نه با شنیدن اسم حسین، نه با شنیدین اسم مهدی نه نه فقط با شنیدن اسم علی ، میگم خدا بخشندس خدا به فکر من وتوی بیچارس میگی نه ،ببین خدا چقدر خوبه که شهادت علی رو تو شبهای قدر میذاره تا شاید ماها بتونیم به دامان علی اونقدر بچسبیم اونقدر بچسبیم تا توی مسیر بیفتیم ، پنج شنبه ی دیگه شب قدر ه وآغاز شبهای قدر، اگه قراره متحول بشیم اگه قراره خوب بشیم، اون لحظه موقعشه به خودم میگم ،ای کاش هر سال شب قدر یک عهد ببیندیم با خدا برای کنار گذاشتن یک رذیله ی اخلاقی واینگونه به فرشتهای حسود ثابت کنیم که چرا خدا گفت ما خلیفه ایم بر همه ی موجودات ، ودر آخر میخوام بگم باور دارم که شبهای قدر اگر حاجتی به صلاحمون باشه ودر خواست کنیم می گیریم
امشب به علی خواهم گفت:
اینجا کسی انبان نان به دوش نمی گیرد
اینجا چقدر دروغ می گویند
اینجا عقیل درد فقیری نمی کشد
اینجا نهج البلاغه را
در کتابخانه های چوب گردویی زجر می دهند